نويسنده: محمدحسن نجفي



 

مشهور بودن ناروايي ورود کافران به مسجد در صدر اسلام

شماري از فقيهان بر اين باورند که ناروايي ورود کافران به مسجدها در ميان مسلمانان صدر اسلام، مشهور بوده است. علامه در تذکره، اين شهرت را از دليل ها قرار داده و بر آن شاهدي از تاريخ ارائه داده است:
و لأنّ منعهم کان مشهوراً. دخل أبوموسي علي عمر و معه کتاب حساب عمله، فقال عمر: ادع الذي کتبه ليقرأه. قال: إنّه لايدخل المسجد. قال: ولِمَ لا يدخل؟
قال: لأنّه نصرانيّ. فسکت و هو يدلّ علي شهرته بينهم؛ (1)
زيرا ناروايي ورود کافران به مسجد [ در صدر اسلام ] مشهور بوده است. ابوموسي با دفتر حسابرسي کارهايش بر عمر وارد مي شود.
عمر مي گويد: نويسنده را بگو بيايد آن را بخواند.
ابوموسي مي گويد: او به مسجد نمي آيد.
عمر مي گويد: چرا؟
مي گويد: چون مسيحي است.
عمر ساکت مي شود و اين نشان دهنده شهرت ناروايي ورود کافران به مسجد، در ميان آنان است.
بسان همين سخن را صاحب جواهر، با استناد به اين قضيه تاريخي دارد و آن را شاهدي بر صدق مدعاي خويش مي داند. (2)

پاسخ

صرف نظر از درستي و نادرستي اين رخداد؛ چرا که تنها از طريق اهل سنت نقل شده است، آيا وجود يک چنين پديده اي مي تواند بيانگر شهرت حکمي در يک زمان باشد و آيا چنين شهرتي حجيت دارد؟ افزون بر اين، اين شهرتي که برخاسته از يک رخداد تاريخي است، ناسازگاري دارد، با شهرت ديگري که نقل هاي گوناگون از طريق شيعه و سني پشتوانه آن است. ما، در تاريخ به مواردي بر مي خوريم که هم در زمان عمر و هم پيش از او و هم پس از او، افراد مسيحي و يهودي به صورت گروهي ( وفد ) و فردي به مسجدالنبي مي آمده اند و پرسش هاي خود را براي خليفه ي مسلمانان مطرح مي کرده اند و پاسخ مي شنيده اند.
به طور طبيعي اين موارد، درگاهِ ناسازگاري، بر آن يک مورد پيش خواهند بود.

ديگر تأييد کننده ها

الف) ورود کافران به مسجد، هر چند براي شنيدن کلام خداوند و يا ديدن آثار تمدّن و بناهاي تاريخي اسلام باشد، کوچک شمردن مسجد است و کوچک شمردن مسجد حرام.
ب) باز داشتن آنان از ورود به مسجدها، گونه اي خوار شمردن آنان است و اين، چيزي است که مسلمانان، وظيفه دارند آن را انجام دهند.
ج) اين که کافر اهل مسجد نيست و مسجد بستگي با کافر ندارد، تا بخواهد در آن وارد شود.
اگر ما دليل هاي محکمي بر ناروايي مي داشتيم، اينها مي توانست تقويت کننده ديدگاه ما باشد، ولي با سست بنياد بودن دليل ها، از اين گونه تأييد کننده ها کاري ساخته نيست.
افزون بر اين، اين سخن، که ورود کافران به مسجد، حتي براي شنيدن پيام اسلام و توحيد و ديدن آثار تمدّن اسلامي، کوچک شمردن مسجد است، ادعايي بيش نيست؛ زيرا هتک حرمت، يک امر عرفي است. موارد آن را عرف تعيين مي کند و بي گمان کافي که جوياي حق و حقيقت است و براي شنيدن کلام خداوند يا هدف عقلايي ديگر، با ادب و فروتنانه، پا در مسجد مي گذارد، عرف، آن را خوار شمردن مسجد نمي داند.
و نيز آيا جلوگيري کافري که مي خواهد با اسلام و تمدّن و تاريخ آن آشنا شود از ورود به مسجد، اين همان تحقير خداپسندانه است؟ و يا ناديده گرفتن عمومات دعوت و ارشاد مردم! و آنگهي اصل اين مقصود از تحقير چيست؟ و به چه شکلي بايد باشد جاي گفت وگوست. افزون بر اين، ( عَن يَدٍ وَهُم صاغِرُونَ ) اگر بپذيريم استفاده تحقير از اين آيه را، مربوط به کافران اهل ذمه است، آن هم به هنگام پرداخت ذمّه، نه کافري که در دارالحرب زندگي مي کند. امّا اين که کافر اهل مسجد نيست، بسته به اين است که برداشت ما از مسجد چه باشد؟ اگر ما مسجد را تنها مرکز راز و نياز و نيايش بدانيم، طبيعي است کافر بدان جا راه ندارد، مگر براي ديدن آثار فرهنگي و هنري اسلامي، ولي اگر مسجد را افزون بر مرکز نماز و عبادت، پايگاه تبليغ و ارشاد و هدايت مردم و جلوه گر و درخشندگي فرهنگ و هنر تمدّن اسلامي نيز بدانيم، کافري که جوياي حقيقت و آشنايي با اسلام و تمدّن اصيل آن است، بي ارتباط با مسجد نيست و در صورتي که هدف شنيدن پيام حق و آشنايي با اسلام باشد به مصداق اين آيه شريفه:
( فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ) (3)
مورد تشويق خداوند نيز هست، تا سخن حق را در هر جا و مکاني از جمله مسجد، بشنود و گزينش کند.

دليل هاي روايي ورود کافران به مسجد

1. مقتضاي اصل:

ورود مشرکان به مسجد الحرام، بلکه محدوده ي حرم نارواست، به نصّ آيه شريفه، چه ما مشرک را نجس جسمي بدانيم، يا نجس فکري.
و اما نسبت به ديگر مسجدها دليل قانع کننده اي نيافتيم و نبودن دليل، کافي است تا حکم به جايز بودن بدهيم؛ چرا که جايز بودن ورود، برابر با اصل است.
به بيان ديگر، مهم ترين دليل بر ناروايي ورود کافران به مسجدها، آيه شريفه و اجماع بود، ولي دلالت اين دو دليل، در محدوده ي حرم و مسجدالحرام است، نه بيش از آن و نبود دليل نيست به ساير مسجدها، دليل بر جايز بودن خواهد بود؛ زيرا مقتضاي اصل اوليه جواز ورود به مسجدها براي همگان است، همانند ديگر جاي ها، به ويژه آن که اگر هدف ورود عقلايي و شرع پسند باشد، مانند جست و جوي از حق و آشنايي با معارف اسلامي و يا تحقيق و بررسي در آثار و بناهاي اسلامي.

2. سيره:

واقعيت هاي تاريخي دوران رسالت، نشان مي دهد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پس از استقرار در مدينه و تشکيل حکومت، در براي پيوند با قبيله هاي خارج و داخل مدينه و نيز صدور و گسترش اسلام تلاش فراوان کرد. بستن قراردادها و پيمان ها با گروه ها و قبيله ها از کارهاي اساسي پيامبر بود. ديدارهاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با غير مسلمانان، چه براي آشنا کردن آنان با اسلام و چه براي بستن پيمان ها، بخشي از کار روزانه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و مرکز اين ديدارها مسجدالنبي بود. هر چه بر ثبات و قوام اين شجره طيّبه افزوده مي شد، توجّه به بيگانگان به سوي مدينه بيشتر مي گرديد و آنان را وا مي داشت تا براي آشنايي با دين جديد و پيام آور آن، راهي مدينه شوند؛ از اين روي، هر چه زمان به جلو مي رود، بر شمار اين ديدارها افزوده مي شود، به گونه اي که سال نهم هجرت را سال وفود ( هيئت هاي نمايندگي ) مي نامند و « اسطوانة الوفود » ( ستون نمايندگان ) که هم اکنون نام يکي از ستون هاي داخل مسجدالنبي است، اشاره به جايگاه خاص اين ديدارها در داخل مسجد پيامبر است. بنابراين، در اصل وجود چنين سيره اي جاي هيچ انکار و ترديدي نيست. شيخ طوسي و ديگران، همان گونه که نقل شد، اصل وجود اين سيره را پذيرفته اند، منتهي بر اين نظرند که اين روش، تا پيش از نزول آيه شريفه بوده است و پس از آن، کافران از ورود به مسجد باز داشته شده اند.
شيخ طوسي مي نويسد:
... و هذا الفعل من النبي (صلي الله عليه و آله و سلم)، کان في صدر الإسلام قبل نزول الآية... ؛ (4)
اين کار پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در صدر اسلام بوده است و پيش از نزول آيه.
علامه مي نويسد:
... لو سلّم، لکان في صدر الإسلام؛ (5)
اگر باشد مربوط به صدر اسلام است.
شيخ محمد حسن نجفي مي نويسد:
... أو إنّه کان قبل نزول آل بوية؛ (6)
مربوط پيش از نزول آيه است.
کافراني که به مسجد النبي وارد شده اند دو دسته بوده اند: شماري، کساني بوده اند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را به عنوان اسير يا ميهمان در مسجد جاي مي داده که موارد زيادي نبوده است.
دسته دوم که شمار آنان بسيار است، کساني هستند که به صورت فردي يا گروهي، به عنوان نماينده قبيله ها ( وفود ) براي آشنايي با اسلام يا بستن قرارداد و پيمان، به حضور پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) شرفياب مي شده اند.
ظاهر کلام علامه و صاحب جواهر اشاره به دسته ي نخست دارد؛ زيرا در تذکره « انزل... » آمده؛ يعني پيامبر آنان را در مسجد جاي داد و در جواهر « ادخال » آمده؛ يعني پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) کافران را به مسجد وارد کرد و اين مورد را هم گفته اند به فرض ثبوت، مربوط به صدر اسلام و پيش از نزول آيه است.
در هر صورت، با توجّه به موارد بسياري از حضور هيئت هاي نمايندگي کافران به حضور پيامبر در مسجد النبي و نيز جاي دادن کافران را در مسجد، باز گفته شود: « اگر ثابت شود » ، « اگر بپذيريم » و... کم لطفي است.
و اما ادعاي اين که حضور کافران در مسجد النبي، تا پيش از نزول آيه شريفه بوده؛ يعني تا آخر سال نهم هجري و از آن پس، چنين چيزي اتفاق نيفتاده است، درستي و نادرستي آن را بايد از تاريخ به دست آورد؛ زيرا ادعاي تاريخي است و طبيعي خواهد بود که تاريخ بايد ادعا را تأييد کند و گرنه نمي شود پذيرفت. بايد ديد آيا به راستي پيامبر و مسلمانان پس از نزول اين آيه ي کريمه، درِ مسجد را به روي هيئت هاي نمايندگي غير مسلمانان به اين دليل که آنان کافرند و نجس و نبايد به مسجد وارد شوند، بسته اند، يا آن که آن سيره هم چنان ادامه داشته است؟
آيه ي شريفه: ( إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ... ) در ذيحجه سال نهم هجرت توسط علي بن ابي طالب (عليه السّلام) در مراسم حج بر مشرکان ابلاغ شده است، ولي آيا بر پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) هم در همان ماه نازل شده يا ماه پيش و... جاي بحث دارد و شايد نتيجه آن، ما را در شمار نمونه هاي تاريخي که ارائه مي دهيم کمک کند، ولي با توجّه به بسياري شاهد و نمونه در سال دهم هجرت به بعد، نيازي به يک چنين بحث و بررسي نيست.
نگاهي به تاريخ سال دهم و يازدهم هجرت، نشان مي دهد که آمد و شد نمايندگان ( وفود ) پس از آيه شريفه، هم چنان ادامه داشته است.
ابن اثير در تاريخ خود در رخدادهاي سال دهم هجرت، از سيزده هيئت نمايندگي نام مي برد که تنها در سال دهم هجرت به مدينه آمده و به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شده اند و آخرين هيئت نمايندگي وفد « نخع » است، قبيله اي از يمن که در نيمه محرم سال يازدهم به حضور پيامبر رسيده اند. (7) البته در ميان اينان، شماري از پيش مسلمان شده بودند و براي اظهار حمايت و وفاداري قبيله ي خود به مدينه مي آمدند و شماري هم پيش مي آمده که در خارج مسجد با پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) مي رسيده اند. مهم ترين هيئتي که به محضر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مشرف شده، که هم شيعه و هم سني آن را روايت مي کند، هيئت نمايندگي نصاراي نجران است که در سال دهم هجرت به مدينه آمد. در اين هيئت شصت تن از علما و شخصيت هاي مهم مسيحيان نجران حضور داشته اند. وارد مسجدالنبي مي شوند و چون وقت نماز آنان فرا مي رسد، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواهند تا نماز خود را در مسجدالنبي بگزارند. پس از آن، گفت وگوها آغاز مي شود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را به پذيرش اسلام فرا مي خواند.
پس از مجادله و گفت وگوهاي بسيار، نمايندگان مسيحي اظهار مي دارند قانع نشده اند و پيشنهاد مي کنند: مباهله اي انجام شود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي پذيرد و قرار وقت مباهله را مي گذارند که آيه ي 61 آل عمران، اشاره به همين واقعه دارد و در منابع تاريخي و روايي تمامي داستان، جزء به جزء آمده است. (8)
پس از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدن غير مسلمانان به مدينه نيز ادامه مي يابد. در تاريخ از گروه هاي مختلف ياد مي شود که به انگيزه هاي گوناگون به صورت فردي و گروهي به مسجد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد مي شدند و از خليفه ي وقت پرسش هايي مي کردند که به گواهي تاريخ، در بيشتر اين موارد، خليفه از علي (عليه السّلام) مي خواسته که به پرسش ها پاسخ دهد و حضرت با پاسخ هاي استوار و دقيق خود شبهه ها را مي زدوده و دل ها را نرم مي کرده و گاه زمينه ي گرايش آگاهانه آنان را به اسلام، فراهم مي آورده است.
در کتاب هاي روايي، در بخش احتجاج هاي ائمه (عليهم السّلام) اين شواهد به چشم مي خورد، از جمله در بحار الانوار، در بخش احتجاج هاي علي (عليه السّلام) علامه مجلسي، اين احتجاج ها را در چند باب قرار داده است: باب احتجاج با يهوديان، باب احتجاج با مسيحيان و ... اينک اشاره به چند نمونه با پرهيز از شرح جريان:
1. در آمدن دو يهودي به مسجدالنبي در زمان ابي بکر و درخواست وي از علي (عليه السّلام) که با آنان به گفت وگو بنشيند و به پرسش هاي آنان پاسخ دهد. (9)
2. در آمدن عالمي يهودي به مسجدالنبي ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و درخواست وي از علي (عليه السّلام) که به پرسش هاي وي، پاسخ دهد. (10)
3. در آمدن عالم يهودي به مسجدالنبي و حضور در جمع صحابيان که گرداگرد عمر نشسته بودند و اين پرسش که داناترين شما به دانش پيامبر و کتاب خدا کيست؟
و معرفي علي (عليه السّلام) توسط عمر به وي و گفت وگوي وي با علي (عليه السّلام) در مسجد (11).
4. ورود هيئت نمايندگي مسيحيان به سرپرستي يک راهب مسيحي از روم به مدينه و حضور آنان در مسجدالنبي و پرسش از ابي بکر به عنوان خليفه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و معرفي وي علي (عليه السّلام) را براي پاسخ به پرسش هاي آنان. (12)
5. آمدن هيئت نمايندگي از مسيحيان نجران به همراه اسقف خود در زمان خلافت عمر براي پرداخت جزيه و مناظره آنان با عمر و دست آخر معرفي علي (عليه السّلام) براي پاسخ دادن به پرسش هاي آنان. (13)
در روزگار خلافت علي (عليه السّلام) نيز، اين روش ادامه داشته است.
شيخ مفيد مي نويسد:
أتي رأس اليهود عليّ بن أبي طالب عند منصرفه من وقعة نهروان و هو جالس في مسجد الکوفة...؛ (14)
هنگام بازگشت علي (عليه السّلام) از نهروان، در حالي که در مسجد کوفه نشسته بود، از سران يهود شخصي به خدمت آن حضرت رسيد.
در اين ديدار که شماري از اصحاب آن حضرت حضور داشتند، مرد يهودي پرسش هايي از حضرت کرد، از جمله: از رنج ها و ايثارگري هاي آن حضرت در زمان پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و پس از آن پرسيد که حضرت با گرمي به پرسش هاي او پاسخ گفت.
در زندگي امامان معصوم (عليهم السّلام) يا اصحاب آن بزرگواران به مواردي بر مي خوريم که احتجاج ها و گفت و گوهاي علمي با غير مسلمانان در مسجد داشته اند، از جمله:
در احتجاج هاي امام صادق (عليه السّلام) با زنادقه آمده است:
روزي ابن ابي العوجا، در هنگام حج، با جمعي از هم فکرانش در مسجدالحرام نشسته بود. در همان هنگام، امام صادق (عليه السّلام) در ميان ياران و زائران خانه خدا به بيان احکام و تفسير قرآن مشغول بود.
زنديقان به ابن ابي العوجاء پيشنهاد مناظره با امام صادق را دادند تا به پندار خود، امام را محکوم و از چشم ياران بيندازد!
پذيرفت و با امام (عليه السّلام) باب گفت وگو را باز کرد و کعبه و اعمال حج را به ريشخند گرفت و امام هم با پاسخ هاي استوار، وي را رسوا ساخت. (15)
در صورت درستي اين نقل، روشن مي شود غير از مشرکان نيز، به مسجدالحرام داخل مي شده اند. تأييد بر آن ديدگاهي است که ناروايي ورود به مسجدالحرام را ويژه مشرکان مي دانست.
مفضل مي گويد:
روزي پس از نماز عصر، در « روضه » مسجدالنبي، مابين قبر و منبر نشسته بودم و در فضايل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي انديشيدم که ابن ابي العوجاء وارد مسجد شد و با يکي از همفکران خود در نزديک من نشست و سخناني را در انکار صانع و... بر زبان راند که من از شنيدن آن به شدت ناراحت شده و بر او پرخاش کردم.
در پاسخ من گفت: اگر از اصحاب جعفر بن محمد (عليه السّلام) هستي، او با ما چنين رفتار نمي کند.
داستان را به امام صادق (عليه السّلام) عرض کردم، امام آن چه را لازم بود به من آموخت تا بتوانم در برخوردهاي بعدي با استدلال و منطق برخورد کنم.
از اين داستان به خوبي معلوم مي شود که ورود از دين برگشتگان و ملحداني چون: ابن ابي العوجا به مسجد النبي، عادي بوده است. آن چه مفضل را برآشفته، حضور آنان در مسجد نبوده، بلکه سخنان کفرآميز و الحادي آنان بوده است و امام نيز به مفضل سفارش نمي فرمايد که اين گفت و گو در خارج از مسجد انجام گيرد هم چنان که خود آن جناب در آن داستان ديگر به ابن ابي العوجا نمي فرمايد برويم در بيرون مسجد تا پاسخ پرسش هاي تو را بدهم.
اينها نمونه هايي بود از شواهد تاريخي و حديثي، بر استمرار سيره ي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از زمان بناي مسجد تا زمان معصومان (عليهم السّلام). ناگفته نماند که شواهد بيش از اينهاست و اگر تاريخ و احاديث از اين زاويه مورد بررسي قرار بگيرند، به موارد بيشتري دست خواهيم يافت.
و در تأييد اين سيره، مي توان گفت، با اين که موضوع مورد ابتلايي بوده، ولي هيچ حديثي در خصوص اين موضوع از ائمه (عليهم السّلام) نرسيده است و يا دست کم حديثِ درخور اعتماد و اعتباري که در کتاب هاي فقهي به آن استناد کرده باشند، با اين که در منابع روايي ما، احکام مختلفي درباره ي روابط با کافران، در زمينه هاي گوناگون: ازدواج، چگونگي معاشرت، داد و ستد و ... رسيده است.

ريشه يابي فتوا

موضوع ناروايي ورود کافران به تمامي مساجد، با توجّه به آن که دليل معتبري نداشت، اين پرسش به ذهن مي آيد که اين سخن از کي و چگونه وارد بحث هاي فقهي شده است؟
آن چه از پاره اي تفسيرها و منابع فقهي اهل سنت بر مي آيد: نخستين بار، ناروايي ورود کافران به مسجدها، در زمان عمربن عبدالعزيز، به عنوان يک فرمان حکومتي صادر شده است.
... و قال عمر بن عبدالعزيز: ... و لا يدخل أحد من اليهود و النصاري شيئاً من المساجد بحالٍ؛ (16)
عمر بن عبدالعزيز گفت... هيچ کس از يهود و نصارا، نبايد به هيچ مسجدي وارد شود. قطب راوندي مي نويسد:
... و قال عمر بن عبدالعزيز: و لا يجوز أن يدخل المسجد أحد من اليهود و النصاري و غيرهم من الکفّار. و نحن نذهب إليه...؛ (17)
عمر بن عبدالعزيز گفته است: هيچ کس از يهود و نصارا و ديگر کافران روا نيست به مسجد وارد شوند. ما نيز برآنيم.
بنابراين، دور نيست که نخستين بار به عنوان يک حکم حکومتي عمر بن عبدالعزيز، کافران را از ورود به مسجدها باز داشته باشد و پس از آن به منابع فقهي راه يافته است. اگر چنين باشد بايد شرايط زماني عمر بن عبدالعزيز در نظر گرفته شود و اين که چرا او چنين تصميمي را گرفته است؟ و به فرض حجت بودن عمل او! محدود به همان زمان و شرايط حاکم بر آن بوده و در خور گسترش نيست.

رعايت حرمت و قداست

از آن چه گفته شد. مي توان نتيجه گرفت که کفر، باز دارنده ي از ورود به مسجدها نيست و غير مسلمان نيز مي تواند به مسجد وارد شود، ولي بدون شک، اين بدان معنا نيست که دَرِ مسجد، بدون قاعده و برنامه به روي هر غير مسلمان گشوده باشد. مسجد، مکانِ عبادت، ارشاد و هدايت، تبليغ و ترويج دين است. انجام هر کاري که با اين شأن و مقام ناسازگاري داشته باشد، در مسجد جايز نيست، حتي براي مسلمان چه رسد به غير مسلمان. بنابراين، ورود غير مسلمان به مسجد، در درجه ي اوّل بايد انگيزه ي شرع پسند داشته باشد، مانند: آشنايي با معارف اسلامي، شنيدن سخن وحي و آشنايي با آداب و رسوم عبادي مسلمانان و... و يا دست کم انگيزه هاي عقلايي: مانند مشاهده ي آثار و تمدّن اسلامي بر جاي مانده در بناهاي مساجد.
پس بايد ورود به مسجد هدف دار باشد و هدف هم شرع پسند و عقلايي. با اين همه، حفظ شئون مسجد نيز لازم است. به اين معنا که از نظر پوشش و چگونگي رفت و آمد و نگه داشت ادب و احترام و خلاصه، رفتارها بايد به گونه اي باشد که بي احترامي به مسجد و هتک حرمت آن نشود که در اين صورت، بي گمان جايز نخواهد بود.
درباره ي هيئت مسيحيان نجران که به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شرفياب شده بودند، آمده است:
چون با لباس هاي فاخر و علامت هاي ويژه اي بودند، پيامبر به آنان توجهي نکرد و وقتي علّت بي توجهي را از اصحاب پيامبر جويا شدند، اصحاب گفتند: نوع لباس و پوشش شماست که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي پسندد. نجراني ها، لباس خود را تغيير دادند و با لباسي ساده و بي آلايش به حضور پيامبر رسيدند و آن حضرت آنان را پذيرفت.
دور نيست، اين که پيامبر در مرتبه ي نخست به آنان توجهي نکرده، چگونگي پوشش و ورود متکبرانه آنان باشد که با مقام و جايگاه مسجد سازگاري نداشته است.

سرزمين حجاز و منطقه ي حرم

از گزاره هاي مورد گفت وگو در فقه، وورد غير مسلمان به سرزمين حجاز يا دست کم محدوده ي حرم ( منطقه اي با فاصله اي مختلف تا مسجدالحرام ) است.
در اين جا سه گزاره در خور جداسازي وجود دارد: يکي ورود به قصد سکني گزيدن در سرزمين حجاز يا محدوده حرم است که بسياري از فقهاي شيعه، بلکه به تعبير صاحب جواهر اجماع آنان بر حرام بودن آن است. (18) ديگري ورود آنان به قصد تجارت وگشت وگذار. در اين جا نسبت به محدوده ي حرم نيز، نظر فقهاي شيعه بر ناروايي آن است، حتي گفته اند اگر پيامي براي حاکم اسلامي داشته باشد، بايد مسلماني را بفرستند به خارج از محدوده ي حرم، تا آن جا پيام را دريافت کند. (19)
و اما نسبت به غير از منطقه حرم، مورد اختلاف است و دست کم با اجازه ي حاکم اسلام مي تواند وارد شود، چنان که برخي از فقها حتي ورود به محدوده ي حرم را نيز با اجازه ي حاکم روا مي دانستند. (20)
از آن جا که اين منطقه اکنون از مورد ابتلاي ما بيرون است و به ويژه آن که، آن چه مورد اتفاق فقها است حرام بودن ساکن شدن است، نه گشت و گذار و جهان گردي، از طرح تفصيلي موضوع و بررسي دليل هاي آن صرف نظر مي کنيم، هر چند عمده ترين دليل آيه شريفه ( إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ... ) است که بنابر آن چه گفته شد، در صورتي که مقصود از مسجدالحرام، محدوده ي حرم باشد، در اين صورت، مشرکان به اين محدوده، حق ورود ندارند، ولي نسبت به غير مشرکان از کافران هم چنان جاي بحث و گفت وگو است و همان مباحث گذشته اين جا نيز جاري است و بايد دانست اگر بخواهيم وارد بحث تفصيلي شويم، جاي بررسي دارد: که آيا ممنوعيتي وجود دارد يا نه؟ اين ممنوع بودن، ويژه ي محدوده حرم است يا تمامي جزيرة العرب؟ مقصود از جزيرة العرب کجاست؟ آيا سکني گزيدن ممنوع است يا گشت و گذار و مسافرت و... ؟

حرم امامان و امامزادگان

در ناروايي ورود غير مسلمانان به حرم امامان (عليهم السّلام) آيه يا روايتي نداريم، فقيهان هم يا از حکم آن سخن نگفته اند و يا آن که به هنگام سخن از ممنوع بودن ورود کافران به محدوده ي حرم مکه، حرم امامان ( عليهم السّلام ) را نيز همانند آن دانسته اند.
صاحب جواهر به دنبال نظريه حرام بودن ورود کافران به حرم مي نويسد:
و يحتمل إلحاق حرم الأئمّة ( عليهم السّلام ) بذلک فضلاً عن الحضرات المشرفة، بل والصحن، ولکن السيرة علي دخولهم بلدانهم...؛ (21)
احتمال پيوست حرم امامان ( عليهم السّلام ) به حرم مکه هست تا چه رسد به رواق هاي شريف و صحن ها، ولي سيره بر ورود آنان بوده است به شهرهاي اينان.
آقا ضياء عراقي پس از نقل روايت دعائم الاسلام، مبني بر ناروايي ورود کافران به منطقه حرم مي نويسد:
و تنقيح المناط يقتضي إلحاق حرم النّبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) و بقيّة الأئمّة (عليهم السّلام)، بل و المشاهد المعظّمة، و حرم الزهراء (عليها السّلام ) ...؛ (22)
تنقيح مناط [ دست آوري ملاک ] اقتضا دارد پيوست حرم پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و امامان ( عليهم السّلام )، بلکه ديگر مشاهده بزرگ و حرم زهرا (سلام الله عليها ) را [ به حرم مکه ].
بايد ديد مقصود ايشان از اين « تنقيح مناط » چيست؟ و اساساً آيا جاي تنقيح مناط هست؟
آيا با وجود ويژگي هاي فراواني که محدوده ي حرم مکه دارد حتي براي مسلمانان، تا چه رسد به کافران، مانند جايز نبودن ورود بدون احرام و کندن درخت و... مي توان اين ويژگي ها را ناديده گرفته و با يک ملاک و معيار احتمالي حکمي را که براي محدوده ي حرم مکه آمده آن را به حرم هاي ديگر نيز سريان داد؟
فقيهان ما، پيوست حرم امامان به مسجدها را در مسئله حرام بودن ورود جنب به آن، مورد ترديد قرار داده اند، (23) آن هم به اين دليل که چون اين حکم براي مسجد است، شايد عنوان مسجد ويژگي داشته باشد که نتوان آن را به غير مسجد گستراند با آن که همانندي حرم امامان ( عليهم السّلام ) با مسجد بيشتر است وامکان مشترک بودن ملاک و مناط بهتر.
وقتي در همانندي حرم امامان با مسجد ترديد باشد، چگونه مي توان حرم امامان را با حرم مکه که سرزميني است با احکام و آيين هاي ويژه يکسان دانست. شايد به همين خاطر است که صاحب جواهر از همانندي با تعبير احتمال ( يحتمل ) ياد مي کند و همان را نيز با وجود سيره ي عملي مخالف، سست مي کند.
بنابراين، صرف نظر از آن که اصل ممنوع بودن نسبت به حرم مکه نيز جاي گفت و گو دارد، همانند دانستن حرم امامان ( عليهم السّلام ) به آن حرم هيچ دليل ندارد.
و از آن چه گفته شد حکم پيوست حرم امامان به مسجدها نيز معلوم شد زيرا: نخست آن که اصل همانندي مورد ترديد و گفت وگوست.
دو ديگر، بر اساس تحقيقي که انجام گرفت، نسبت به خود مسجدها ممنوعيتي براي ورود غير مسلمانان نبود، تا چه رسد به حرم امامان و يا حرم امامزادگان. البته حفظ حرمت و رعايت مکانت و جايگاه اين مکان هاي مقدس امري است ضروري و بدون ترديد، بايد با برنامه ريزي درست، به هنگام ورود گردش گران و جهان گردان غير مسلمان بر آن پاي فشرد.

پي‌نوشت‌ها:

1. علامه، تذکرة الفقهاء، ج1، ص 445.
2. محمد حسن نجفي، جواهر الکلام، ج 21، ص 278.
3. زمر (39) آيه 18.
4. شيخ طوسي، مبسوط، ج2، ص 47.
5. علامه، تذکرة الفقهاء، ج1، ص 445.
6. محمد حسن نجفي، جواهر الکلام، ج 21، ص 278.
7. ابن سعد، طبقات الکبري، ج1، ص 364، دار صادر، بيروت.
8. همان، ص 375؛ جعفر سبحاني، فروغ ابديت، ج2، ص 431، دفتر تبليغات اسلامي، قم.
9. علامه مجلسي، بحار الأنوار، ج 10، ص 1- 5، باب 1، ح1.
10. همان، ص 9- 11، باب 1، ح 4.
11. همان، ص 20- 22، باب 1، ح 10.
12. همان، ص 52- 53، باب 3، ح 1.
13. همان، ص 58- 60؛ باب 3، ح 3.
14. اختصاص، ص 164- 180، کنگره هزاره شيخ مفيد.
15. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 1، ص 209.
16. شيخ طوسي، تفسير تبيان، ج5، ص 201.
17. راوندي، فقه القرآن، چاپ شده در ينابيع الفقهيه، ج4، ص 526.
18. محمد حسن نجفي، جواهر الکلام، ج 21، ص 288.
19. همان.
20. همان، ص 289.
21. همان.
22. آقا ضياء، شرح تبصرة، ج4، ص 376.
23. سيد محسن حکيم، مستمسک العروة الوثقي، ج3، ص 49.

منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم